مــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــیمــــــــرســـــانــــا گـــــــــلــــــــــی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
مهرساممهرسام، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

نامه ای از مامان برای دختر مامان سال های آینده

دخترکم برای کسی که برایت نمیجنگد نجنگ.... چرا اشکهایت را هر روز پاک کنی.... کسی که باعث گریه ات میشود پاک کن... دخترکم به سوی کسی که ناز میکند دست نیاز دراز نکن... بیاموز این تو هستی که باید ناز کنی.... دخترکم تو زیباترینی... . همیشه با این باور زندگی کن... خودت را فراموش نکن... . شاید گریه یا خنده ات برای بعضی ها بی ارزش باشد.... اما به یاد داشته باش.... کسانی هستند که وقتی میخندی جان تازه میگیرند.... دخترک من هیچگاه برای شروع دوباره دیر نیست.... اشتباه که کردی برخیز.... اشکالی ندارد.... بگذار دیگران هر چه دوست دارند بگویند..... خوب باش ولی سعی نکن این را به دیگران بفهمانی کسی که ذره ای شعور داشته باشد خاص بودنت را در می یاب...
24 بهمن 1392

اولین حضور مرسانا گلی در جشن مهد کودک

   یکشنیه 92/11/13 مهد کودک جشن داشت ...بچه ها باید به اتفاق مامان ها شرکت میکردن ...شروعش شاعت 12 ظهر بود ...صبحش هم مهد تعطیل بود...منم برای اینکه هم صبح پیشت باشم وهم تو جشن بتونم شرکت کنم اون روز مرخصی گرفتم ... صبحش ساعت 11 بیدار شدی و صبحانه کم خوردی ..یواش یواش حاضرت کردم که بریم ..ساعت 12:15 اونجا بودیم ...وقتی رسیدیم ساراجون اومد استقبالت و بردت تو اتاقی که همه ی بچه ها اونجا داشتن اماده میشدن ...منم اشتباه کردم واومدم تو اتاق ...تا وارد شدی شروع کردی به گریه ...هر جور میخواستیم آرومت کنیم فایده نداشت ...مربی ها گفتن شما برو تو سالن پیش مامان های دیگه ما ساکتش میکنیم ...رفتم اما همچنان صدای گریه ات مهد کودک رو ب...
16 بهمن 1392
1